خلاصه کتاب جریان شناسی نفوذ در انقلاب ها

کتاب مذکور نوشته آقای علی سعیدی شاهرودی در 144 صفحه  انتشارات زمزم هدایت در قم است که چاپ چهارم آن در پاییز 1394 منتشر گردیده است. متن کتاب در حقیقت یک تحلیلی بر روند حرکت انقلاب­های پیشین و ضمن آن در صدد دستیابی به علل و عوامل پیروزی، شکست­ها و پیشگیری از انحرافات و آسیب پذیری بزرگترین انقلاب الهی و اسلامی معاصر ایران است.

 

 

 

فهرست عمده مطالب کتاب یادشده مشتمل بر موارد زیر است:

Ø     پیشگفتار؛

Ø     جریان شناسی نفوذ در برخی انقلاب­ها ماننند انقلاب حضرت موسی س. و پیامبر اسلام ص؛

Ø     نهضت مشروطیت و انقلاب شوروی؛

Ø      انقلاب اسلامی ایران و پدیده نفوذ؛

Ø     اصول حاکم بر الگوی راهبردی حلقه نیاوران

Ø     جهانی شدن و جذب در جامعه جهانی

Ø     نفی استقلال و پذیرش وابستگی

Ø     علل رویکرد آمریکا به راهبرد تعامل و استراتژی او در این رابطه 

Ø     اهداف نفوذ آمریکا

Ø     انواع و ابعاد نفوذ

Ø     نقش رهبری و ولایت فقیه در خنثی­سازی جریان لیبرالیزه کردن انقلاب؛

Ø     نقش و مدیریت حضرت امام ره

Ø     مدیریت مقام معظم رهبری در مقابله با جنگ نرم

Ø     شاخص ها و مولفه های نفوذ فرهنگی

Ø     علل و عوامل نفوذ پذیری دولت مردان و سیاست­مداران

Ø     علل و عوامل نفوذ پذیری جامعه و مردم

نویسنده کتاب در ابتدا با ارایه منظور خویش از نفوذ مبنی بر «تصرّف دشمن در ادراک مسئولان و مردم به منظور تغییر نگرش، رفتار و ساختار» در ادامه می­گوید: « نفوذ سیاسی یعنی تصرف در ادراک سیاسی مسئولان و نفوذ فرهنگی یعنی تصرّف دشمن در ادراک فرهنگی مردم است».

وی در رابطه با عوامل انحراف و سقوط انقلاب حضرت موسی می گوید: قرآن در باره نتیجه حرکت انحرافی سامری می فرماید: واضلهم السامری(طه 85) یعنی سامری آنها را گمراه کرد. بالاخره تلاش و حرکت تخریبی سامری و استحاله جامعه بنی اسراییل به بار نشست و بنی اسراییل که بیشترین سختی ها را تحمل کرده بودند و بیشترین نعمت ها را دریافت نموده بودند در دام عنصر منافق و نفوذی سامری گرفتار شدند و در برابر گوساله دست ساز و فتنه گر به کرنش پرداختند. در نتیجه قرآن کریم و برخی روایات و اسناد تاریخی از شیوه ها و ابزار سامری برای نفوذ و استحاله قوم موسی علیه السلام به شرح ذیل یاد می کند:

الف) عملیات روانی از طریق قداست زدایی و تخریب چهره رهبران در ذهن مردم و القای شبهات و شایعه سازی و القای مرگ رهبر یعنی حضرت موسی به مردم و تخریب جایگاه حضرت هارون به عنوان جانشین؛

ب) استفاده سامری از زیور آلات مردم و تزیین گوساله سامری و قرار دادن صدایی برآن، به طوری که به مردم گفتند: این خدای شما و حضرت موسی است و متاسفانه مردم نیز بدون تامل و تعقل تحت تاثیر این جریان قرار گرفتند.

در نتیجه؛ این جریان نشان می دهد که مردم به نسبت بی بصیرتی و برخورداری از نگرش های سطحی به صورت ناخوداگاه تحت تاثیر و اغفال و فریب قرار می گیرند. ضمن اینکه جریان های نفوذی و استحاله از همه امکانات فرهنگی، ولو امکانات و ارای مردم برای دستیابی به اهداف خویش استفاده می­کنند. از اینرو بایستی تاکید کرد؛ داشتن تعصب در امور دینی از ناحیه رهبران و خواص متعهد، ضرورتی انکار ناپذیر است که نوعی ارزش تلقی می گردد و این موضوع با تندروی و افراطی گری تفاوت دارد.  

نویسنده در رابطه با انقلاب اسلامی پیامبر اعظم می گوید: این رویکرد از عمیق ترین و گسترده ترین وجوه انقلاب توحیدی قلمداد می گردد که پاسخگوی همه نیازهای بشر تا پایان حیات انسان در کره زمین خواهد بود. نهضت رسول اکرم ص. با تکیه بر کلمه طیبه (لااله الاالله) و خدا محوری در تقابل با جریان­هایی از قبیل تقابل با کفر و شرک و مقابله با جریان یهود متحجر، جبهه گیری در مقابل جریان مسیحیت انحرافی و ستیز با حکومت و حاکمان فاسد با تکیه بر شعار توحید و اندیشه الهی به مقابله با آن پرداخت. قرآن کریم در خصوص پدیده نفوذ در انقلاب­ها(اسلامی) را در وحله اول در تهدید نفوذ و رخنه دشمنان مورد توجه قرار می دهد که دشمنان از این طریق در صدد فتنه و بر اندازی هستند و در مرحله بعد به عوامل نفوذ پذیر اشاره دارد که خود؛ مساله دیگری در حوزه تهدید است.

در عین حال پدیده نفوذ در انقلاب اسلامی را می توان به دو دوره تقسیم کرد؛ یعنی کنکاش نفوذ در عصر پیامبر اسلام ص و پس از رحلت رسوال اکرم ص. که هر کدام شاخص ها و مولفه های خود را دارد.

ماجرای مسجد ضرار و قصه ابوعامر؛ مصداق روشن نفوذ در عصر پیامبر اسلام محسوب می گردد. قرآن در بیان وضعیت و عملکرد منافقین در این رابطه؛ به گروهی از آنان که در صدد ساختن مسجدی بودند و بعدها به مسجد ضرار شهرت یافت، اشاره می­کند. چراکه بنای این مسجد برای لطمه به حرکت پیامبر اسلام از طریق تقویت مبانی کفر و ترویج شرک و مرکزی برای تفر قه میان مومنان تحت پوشش مسجد و با هدف ایجاد اختلاف و چند قطبی کردن جامعه بود که در حقیقت پایگاهی برای مقابله با اسلام از طریق براندازی نهضت رسول اکرم ص و دشمنی با خدا و انقلاب دینی بود.

براساس این کتاب یکی از جریان های اصلی نفوذ در زمان پیامبر اسلام؛ استفاده مذهب علیه مذهب بود. یعنی استفاده از مقدسات مورد توجه مردم و بهره گیری از عنوان مسجد برای مقابله با پیامبر اسلام در برابر مسجد قبا به عنوان موضوع نفوذ جریان ابوعامر از همین مصادیق است. همچنین استفاده از قرآن روی نیزه ها توسط معاویه علیه امیرالمومنین از دیگر این قبیل مصادیق است. همانطور که استفاده از سنت علیه پیامبر اسلام ص. و بهره گیری از عنوان خط امام علیه شخص امام و استفاده از رنگ سبز برای ایجاد فتنه از نمونه های نفوذ در عصر حاضر می باشد.

نویسنده همچنین می افزاید؛ پس از پیامبر اسلام جامعه با سه جبهه مواجه بود. جبهه اول عصر خلفا بود که 25 سال طول کشید و جبهه دوم عصر حکومت امیر مومنان علی علیه السلام که حدود پنج سال طول کشید و عصر اموی که در یک دوره طولانی جامعه اسلامی گرفتار این سلسله شد. شاید نتوان مصداق بارزی از نفوذ را در دوره خلفا و عصر علوی احصا کرد. ولی با این حال برخی مورخان تعامل دستگاه اموی با بیگانگان و حکومت روم را کانون توجه قرار داده و به نفوذ دولت روم در دستگاه معاویه اشاره کرده اند. اعتمادالسلطنه وزیر علوم ایران در دوره قاجاریه بر این موضوع تاکید دارد که چون دولت بنی امیه با روم ارتباط داشت. رومی ها در دربار معاویه و یزید نفوذ پیدا کرده بودند. تا جایی که پاسبانان دولت بنی امیه در زندان با زبان رومی تکلم می­کردند و گمان قوی آن است که اصلا رومی باشند.

چنانچه "سرجون بن منصور" رومی که معرب سرزیوس است، از زمان معاویه تا دوره عبدالملک تقریبا کاتب و وزیر مشاور در دربار اموی بوده و حتی تدبیر قتل سیدالشهدا علیه السلام به دست ابن زیاد را او به یزید پیشنهاد کرده است. همچنین در کتاب جنه­الماوی نقل شده است که ارتباط روم با دربار بنی امیه و تاثیر آن در تغییر مسیر حرکت انقلاب اسلامی چه در دوره خلفا و چه در دوران حکومت امیرالمومنین علیه السلام  نمی توان نادیده گرفت.

امام علی علیه السلام درباره نفوذ می فرماید: من شما را پرهیز می دهم از دشمنی که مخفیانه در سینه ها نفوذ می کند و آهسته در گوش ها نجوا می کند( نهج البلاغه، خطبه 83). در عین حال و با وجود همه هشدارها و دقت ها در گزینش عناصر اصلی در حکومت امیرمومنان، همچنان شاهد عناصر نفوذی و منافق و عناصری که در دوره امام اول مسلمین علیه السلام دو نقش(منافقانه) بازی می کردند؛ هستیم. لذا وجود این عناصر؛ بزرگترین لطمات را به حرکت­ها و جنبش­های اسلامی وارد کرده است و مهمترین عامل برای شکست ها به شمار آمده­اند. 

بنابراین؛ کتاب یادشده در رابطه با عناصر نفوذی در عصر علوی به افرادی چون اشعث ابن قیس و ابوموسی اشعری اشاره می­کند و می گوید: اشعث مصالح و منافع خود و قبیله یمنی خویش را در این می دید که در جبهه علی علیه السلام باشد و حتی در جنگ صفین نیز حضور داشت. ولی در لحظات حساس به علت خصلت خود بزرگ بینی یا نفوذپذیری از معاویه؛ اقدامات خیانت آمیزی را انجام داد. او در سخت ترین شرایط جنگ صفین که نزدیک بود به شکست معاویه منجر شود، در مقام ایفای دو نقش(منافقانه) برآمد. لذا معاویه درصدد تحریک اشعث بود تا جنگ را از مسیر خود منحرف نماید. ... بر اساس نقل صعصعه­ابن صوهان ماجرای قرآن در زمان امام اول شیعیان پس از سخنان اشعث و تحت تاثیر وی بوده است. یعنی با خیانت اشعث و امثال او بود که زمینه آتش بس به امام اول شیعیان تحمیل گردید و ... .

انقلاب مشروطیت و نهضت ملی ایران:  به زعم نظر نویسنده کتاب؛ تاریخ معاصر ایران به ویژه نهضت مشروطیت شاهد نفوذ بسیاری از جانب بیگانگان بوده است. ایشان به نقل از اقبال آشتیانی که در ریشه یابی نفوذ بیگانگان واکاوی بسیاری داشته است؛ می گوید: اواخر عهد فتحعلی شاه نفوذ نمایندگان روس و انگلیس به قدری در ایران زیاد شده بود که کمتر کاری بدون اجازه و صلاح دید آنها انجام می شد. این نفوذ حتی از دایره مسایل سیاسی خارج شده و به امور شخصی افراد ایرانی هم رسیده بود. وی در دسته بندی عوامل نفوذی در تاریخ معاصر می نویسد: «یک گروه با عنوان فراماسونری ایفای نقش می کردند که در جرگه آنها می­توان از افرادی مثل محمد علی فروغی و سرجان ملکم خان یاد کرد و دسته دوم عوامل رسمی و به عنوان نماینده این کشورها بودند که از این قبیل افراد می توان از سید ضیاء طباطبایی، تقی زاده، کیانوری، اخوندزاده، میرزا حسین سپهسالار، آغاخان کرمانی و احسان طبری نام برد. دسته سوم نیز گروه ها و جریان هایی بوند که تعلق خاطری به اسلام نداشتند و یا التقاطی، ملی­گرا و ناسیونالیست بودند که بسیاری از عناصر جبهه ملی و نهضت آزادی جزء این گروه ها به شمار می آیند».

نویسنده کتاب، فروغی را به عنوان نخستین و واپسین نخست وزیر رضاخان به عنوان عامل انگلستان یکی از بارزتری مصداق نفوذ انگلیس معرفی کرده و وابستگی به غرب را از دلایل اصلی عقب ماندگی در آن دوره تلقی می نماید. وی ماجرای تحصن در سفارت انگلستان در دوره قاجار و حرکت علما در حمایت از مشروطه مشروعه و تغییر جهت و شعار متحصنین را بیانگر نقش نفوذی­های وابسته به انگلستان معرفی می نماید. وی در رابطه با نفوذ عناصر انگلیسی در نهضت ملی ایران می نویسد: «در اینکه برخی از عناصر نفوذی انگلیسی در نهضت اثر داشته و نهضت تحت تاثیر آنان قرار گرفته و از مسیر اصلی منحرف شده، تردید ناپذیر است که از جمله آنان دکتر رضا فلاح است که در کنار مصدق عامل انحراف نهضت ملی نفت و سبب تشدید اختلاف بین او و آیت الله کاشانی شد. فلاح از عاملان نشاندار انگلیس بود که کارخانه روغن موتور سازی آبادان را نیز منفجر کرد».

حسین مکی می گوید: من به مصدق گفتم؛ ما اکنون با انگلستان در حال جنگ هستیم، و لذا با فرمانده سپاه آنها که نمی شود به جنگ خودشان رفت. فلاح از عوامل موثر آنهاست و غیر ممکن است چنین کسی به نفع نهضت ملی قدمی بردارد و وانگهی، مگر اسناد جنایت این قبیل اشخاص را خودتان در شورای امنیت مطرح نکردید؟! اما دکتر مصدق عقیده داشت حُرّ هم سر راه امام حسین علیه السلام قرار گرفت، ولی بعد پشیمان شد و توبه کرد. لذا دکتر فلاح توبه کرده است. یعنی بایستی گفت در روزگار کنونی هم با دشمن­ترین دشمن نظام و انقلاب به مذاکره می نشیند و اعتماد می کنند، وقتی مورد اعتراض قرار می گیرند، در زبان برخی افراد که در منصب های بالای نظام نیز حضور دارند؛ آمریکا و وزیر خارجه­اش با حُرّ و عمَر سعد مقایسه می شوند؟!

به هر حال آنچه از تاریخ معاصر ایران از مشروطیت یا قبل از آن بر می آید این است که سرزمین ایران جولانگاه قدرت های استعمارگر انگلیس و روس و بعد از آن هم آمریکا و با ایفای نقش جاسوسان فراماسون­ها و عناصر غرب گرا بوده که بستر نفوذ بیگانگان را فراهم کرده و نیز جنبشها و نهضت ها را به انحراف کشانده و به یغما بردند و با سوء استفاده از سرمایه های مادی و معنوی موجب عقب ماندگی ایران گردیدند. به عبارت دیگر در تاریخ معاصر ایران؛ نفوذپذیری نهاد سیاست و حکومت طی دوره مشروطیت و قبل و بعد از آن آثار و تبعات و پی آمدهایی داشته است که برای عبرت آموزی یاد آوری برخی از آنها خالی از فایده نخواهد بود:

*    تحمیل قراردادهای ننگین مانند ترکمنچای گلستان، قرارداد رژی و کاپیتولاسیون

*    تضعیف علقه های مذهبی و یا حذف آیین شریعت از سامانه حکومت و سیاست در ایران

*    تحقیر ملیت و هویت ایرانی

*    به تاراج بردن سرمایه ها و ذخایر ملی

*    ترویج مظاهر و فرهنگ و مناسک غربی در کشور

*    مقابله با فرهنگ و ارزش های دینی و الهی

*    تضعیف بنیه های اقتصادی و ایجاد وابستگی در این زمینه

*    ترویج ادیان و مذاهب ساختگی، جعلی و انحرافی .

نویسنده کتاب در ادامه بحث؛ نفوذ در انقلاب شوروی را مطرح کرده و پس از بحث مختصر در این زمینه نتیجه گیری می نماید که علت اصلی فروپاشی و یا سقوط این انقلاب را همان پدیده نفوذ تلقی می نماید. وی در ابتدا؛ شعارهای انقلاب شوروی مبنی بر: مقابله با امپریالیسم سرمایه داری، حمایت از ملت های ضعیف، دفاع و پشتیبانی از نهضت ها را بر شمرده است. از سوی دیگر موفقیت ها و دستاوردهای انقلاب شوروی را در زمینه هایی مانند: شکل­گیری اتحاد جماهیر شوروی، دستیابی به قدرت اتمی، حضور در آمریکای لاتین، حضور در آفریقا، ایفای نقش در غرب آسیا و سلطه در شرق اروپا خلاصه نموده است.

 نویسنده همچنین در این راستا به سازوکارهای آمریکا برای مقابله با ابر قدرت شوروی پرداخته است و در این رابطه می نویسد آمریکا دو راه بیشتر نداشته است و آن حمله نظامی و یا برخورد نرم و نفوذ بود که بدیهی است راهبرد آمریکا برای استحاله و سقوط انقلاب شوروی مبتنی بر قدرت نرم قرار گرفت که جمهوری خواهان در آن عهد نیز پی گیر حمله نظامی به شوروی بودند، اما سرانجام فرایند نفوذ در ادراک سیاسی کارگزاران اصلی حاکمیت شوروی و نفوذ و تاثیر گذاری در ادراک فرهنگی مردم این کشور در دستور کار آمریکایی ها قرار گرفت.

جالب توجه است که نخستین جرقه زمینه ساز برای نفوذ آمریکا در عرصه قدرت شوروی تغییر در محاسبات رییس جمهور وقت شوروی یعنی خروشچف بود. به طوری که در دوره خروشچف طی دهه 1970 میلادی و در سال های 1955 تا 1965 رییس جمهور و رهبر حزب کمونیست بود، خط تغییر محاسبات به وجود آمد. تحلیل خروشچف این بود که قدرت شوروی متقارن با قدرت آمریکاست، شوروی در حیاط خلوت آمریکا یعنی آمریکای لاتین حضور دارد، در شرق اروپا و غرب آسیا نیز حضور دارد و در آفریقا قدرتمند بوده و از ظرفیت بالایی برخوردار است. در نتیجه ضرورتی بر تقابل و حفظ حالت جنگی ندارد. همیشه که نمی شود در حالت جنگی زندگی کرد! این تفکر؛ رهبر شوروی را به اتخاذ راهبرد همزیستی مسالمت آمیز با آمریکا ترقیب کرد و همین تغییر محاسبات شوروی را غافلگیر کرده و زمینه فروپاشی این ابرقدرت را فراهم کرد.

سخنی از گورباچوف درباره علت سقوط شوروی وجود دارد که گفت: «وقتی اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید که دیدم صف مک دونالد(رستوران و غذاهای آمریکایی) در مسکو به صدها متر امتداد دارد»؟! بایستی اظهار کرد این وضعیت نیز در حقیقت نتیجه همان تغییر محاسبات رییس جمهور قبلی بوده است که آمریکایی ها این نشانه و نماد را دریافتند و به شدت از آن استقبال کردند و نتیجه آن پیمان سالت یک شد. یعنی زمینه منع توسعه کلاهک های اتمی و امحاء سلاح های مازاد فراهم گردید. به طوری که خروشچف در شوروی نماد خط اعتدال و عدول حزب کمونیست از اصول انقلاب و چرخش به سمت همزیستی مسالمت آمیز با غرب به شمار می آید. به طوری که بعد از خورشچف، آقای برژنف بخشی از بازی های رادیکالیستی را به عیان گذاشت ولی چون مردم نسبت به ایده خورشچف شرطی شده بودند، برژنف متحمل فشارهایی هم از این ناحیه شد. بعد از برژنف از سه رییس جمهور دو نفر آنها یعنی آندروکوف و گورباچف در خط سازش بودند که بخش عمده ای از دوما در این جبهه قرار داشتند و آقای یلتسین به عنوان کاتالیزور نقش مهمی در تسریع فروپاشی نظام شوروی سابق داشت.

رهبر معظم انقلاب در تحلیل این موضوع و با اشاره به حاکمیت گورباچف در سال 1985 می فرماید:

«کار به جایی رسید که گورباچف توسط مراکز آمریکایی به عنوان مرد سال معرفی شد و این در همان دوران جنگ سرد هم بود، یعنی دورانی که آمریکایی­ها شبح هر موفقیتی را در شوروی با تیر می زدند»... .

 مقام معظم رهبری همچنین در تحلیل رفتار خیانت آمیز آمریکا با اشاره به دوران هفت ماهه ریاست یلتسین که شوروی منحل شد؛ می فرماید: « جرج بوش رییس جمهور آمریکا، سه روز بعد از ریاست یلتسین، اعلام می کند که سه جمهوری بالتیک: لتونی، استونی و لیتوانی متعلق به شوروی نیست و شوروی بایستی این سه جمهوری را رها کند و استقلال آنها را به رسمیت بشناسد؛ اگر به رسمیت نشناسد کمک هایی را که قول داده است قطع خواهد شد. لذا با توجه به رفتار آمریکا آقای یلتسن استقلال سه جمهوری را به رسمیت شناخت و ... پس از مدتی گورباچف از دبیرکلی حزب استعفا داد و ... خواسته آمریکا در فروپاشی شوروی محقق گردید».

در نتیجه بایستی اذعان داشت که عوامل زمینه ساز فروپاشی شوروی و یا سقوط این کشور در رقابت و جنگ نرم با آمریکا به طور عمده عبارت بودند از اشتباه راهبردی شوروی در قبال دشمن، توجه نداشتن به جریان غرب گرا، غفلت از تاثیر گذاری در ادراک فرهنگی؛ بنابراین یکی از عبرت های مهم این فروپاشی تکیه صرف شوروی به قدرت نظامی در رقابت با آمریکا بوده و غفلت از قدرت و جنگ نرم آمریکا و اقدامات خیانت آمیز خزنده و حیله گرایانه و قدرت تبلیغاتی آمریکایی ها بوده است.

انقلاب اسلامی ایران و پدیده نفوذ: بدیهی است انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک پدیده دگرگون ساز بزرگ معاصر، با شعائر اصیل اسلامی همچون بازگشت به اسلام ناب؛ بازگشت به گفتمان نبوی؛ آزادی و عدالت اجتماعی؛ نفی ظلم و استکبار؛ اتکاء نکردن به قدرت های شرقی و غربی و حمایت از مظلومان و مستضعفان پا به عرصه آزاد اندیشی انقلابی گذاشته و معیارهای امپریالیستی را برهم زد. به طوری که می­توان اعتقاد داشت؛ گستره انقلاب اسلامی در افق های دور جغرافیای جهان همچون، آمریکای لاتین، آفریقا و غرب آسیا تاثیر عمیق و شگرفی را گذاشت و با نفوذ معنوی خود، اقصا نقاط جهان را تحت تاثیر قرار داد.

 به طوری که به اعتراف خانم هلاری کلینتون وزیر خارجه دولت اول اوباما، امپریالیسم جهانی هرجا که پا می گذارد شاهد نفوذ و حضور نظامی ایران است. این یعنی عمق معنوی انقلاب اسلامی ایران به آن ویژگی هایی مانند برخورداری از جهان بینی وحیانی، پیشینه و زمینه عمیق، رهبری توام با آیین الهی، عمق در راهبردها و توان و وزن در نگرش های سازنده بخشیده است که در اثر آن آمریکا پس از خلاصی از خطر انقلاب سوسیالیستی در دهه نود، با انقلابی بزرگ تر و تهدیدی قوی تر از تهدید گذشته برای نظام استکبار مواجه گردیده است.  

 آمریکا از همان ابتدا در مقابله با انقلاب اسلامی ترفندها و سازوکارهایی از قبیل: عملکردهای سخت افزاری(تحمیل جنگ عراق به ایران)، اقدامات تحریم آمیز علیه ایران را در دستور کار خویش قرار داد و در تکمیل آن و در ادامه سازوکارهای تعامل برای دستیابی به اهداف فریب گونه نیز علیه انقلاب اسلامی ایران به اجرا گذاشت که مقام معظم رهبری از این قبیل اقدامات استکبار جهانی به عنوان یک طرح همه جانبه آمریکایی برای فروپاشی نظام جمهوری اسلامی ایران یاد کرده اند.

در رابطه با تعامل دو سویه ایران و آمریکا؛ بایستی دید که چرا آمریکایی­ها مشتاقانه به استقبال راهبرد مذاکره و تعامل شتافتند. در صورتیکه آمریکا کشوری است که تنها در نیمه دوم قرن بیستم به 22 کشور در جهان مانند برلین، کره، ویتنام، لبنان، کوبا، آنگولا، گرانادا، پاناما، لیبی، هایتی، یوگسلاوی، افغانستان و عراق به طور مستقیم حمله نظامی کرد و در شانزده کشور همچون چین، تایوان، مصر، کوبا، هند و پاکستان، اتیوپی، و ونزولا مداخله نموده است. این در حالی بود که در داخل نیز برخی طی سال های اخیر با استفاده از الفاظی چون توسعه­ و ... و با ایفای نقش برخی افراد در صدد نرمش و مدارا با آمریکا بر آمده اند و گرایش به سمت و سوی مدل های غربی سوق پیدار کرده اند.    ...........  ادامه دارد .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.