جوامع و تعلیم و تربیت قسمت هفتم:

از سوی دیگر کودکان همیشه به دنبال تایید عملکردها خویش توسط بزرگترها هستند و دایم منتظرند تا ببینند کدام رفتارشان مورد تشویق و کدام یک مورد انکار و تقبیه اطرافیان قرار می گیرد. در نتیجه همین وضعیت برای تربیت و عادت شدن رفتارها در کودکان حساس بوده و در رفتارهای آینده آنها تعیین کننده است. اتفاقا در اینجاست که احساسی عمل کردن و رفتارهای نسنجیده والدین و اطرافیان کار تربیت صحیح کودکان را مختل می کنند. به طور مثال والدین به شدت منتظر بازشدن زبان و آغاز صحبت اولیه فرزندان هستند.

حال کودکی که با حافظه خویش الفاظ، کلمات و مطالب خوب و بدر را از اطرافیان دیده و ضبط می کند وقتی آنها را با شیرینی و دلنشینی خاص به زبان می آورد؛ والدین صرف نظر از بار و ارزش کلمات و غیره همه آنها را به خنده هایشان و به به گفتنشان تشویق می کنند؛ چرا چون می بینند فرزندشان قادر به صحبت کردن است و وقتی کودک تشویق می شود از نظر او هر کلمه ای که بکار برده شده و مورد تشویق و تحسین قرار گرفته، خوب است. کودک نمی داند که پدرمادر و اطرافیان صرف نظر از خوبی و بدی کلمات و جملات به خاطر خوشحالی از مهارت او در صحبت کردن؛ از بدی کلمات صرف نظر کرده و او را به خاطر صحبت کردنش تحسین می کنند. او فقط می داند که تشویق شده و از اطرافیان خنده و خوشحالی دیده است ( البته همه رفتارهای دیگر کودک هم از این اصل پیروی می کنند . یعنی هر برخورد کودک با همسالان که تحسین بزرگترها را برانگیزد؛ برخورد با همبازی ها و سلطه بر کودکان دیگر چون بزرگترها سلطه کودکان خود را تشویق می کنند که در اصل درست نیست و .. در همین معنا می گنجد).

خوب این موضوع سوای اینکه در کنار آموزش های درست، آموزش های غلط را تثبیت می کند، اولا کودک بدون تشخیص اعمال خوب و بد را باهم یاد می گیرد. در ثانی آموزش های بدون حساب کودک را در عمل با تعارض و دو گانگی نیز مواجه می کند. به طور مثال وقتی کودک برای انجام عمل ناخوشایندی از سوی برخی ها با یک خنده مهربانانه و احساسی مواجه شد اگر همان عمل را در جایی مرتکب شود که به طور مسلم روی خوش به وی نشان نخواهند داد، دچار سر درگمی و تعارض خواهد شد. یعنی تحسین کودکی که آهنگ های مبتذل را از اطرافیان یاد گرفته؛ تشویق با اولین برخورد غیر منتظره خویش از سوی افراد مذهبی و یا در مسجد و .. که حالت حداقل ترش رویی و سرزنش را دربر خواهد داشت وی را دچار تعارض خواهد کرد. چون هنوز وی دلیل این وضعیت دوگانه را نمی داند؛ و در نتیجه تکرار مکرر این وضعیت ها در زندگی، از وی فردی دوگانه ای خواهد ساخت که وی به ویژه در سن بلوغ معارض و منکر و مخالف بسیاری از ارزش های حاکم بر جامعه خواهد بود.   به عبارت واضح تر فراوانی همین تعارضات و تضادهاست در صورت افزایش بی رویه وضعیت زندگی آینده جوان را به ویژه در سن بلوغ به چالش خواهد کشید. به طوری که رقتارهای غیرعادی و ناسازگار او بسیار خواهد شد.

در نتیجه گیری این مباحث همین بس که اصل کار در تربیت کودکان مبتنی بر یادگیری است. یعنی فرزندان ما اگر تندخو، عصبانی مزاج، خشن، خوش رو، مهربان، میهمان نواز، اجتماعی، گوشه گیر و .... هستند؛ بخش عمده دلیل اینها یادگیری از بزرگترهاست(البته مباحث ارثی و ژنتیکی هم مطرح است که جای خود را دارد). ادامه دارد ...  

جوامع و تعلیم و تربیت قسمت ششم:

اگر در این بخش مروری بر رفتار عملی در تربیت کودکان از بدو تولد تا سن 7 سالگی داشته باشیم بایستی این واقعیت بیان گردد که به رغم عدم باور اکثر افراد عادی جامعه؛ کودک به صورت آگاهانه و ناخود آگاهانه (باتوجه شرایط سنی و ..) تمام اعمال و رفتار اطرافیان و والدین را مثل یک دستگاه مجهز مورد توجه و اسکن و شناسایی قرار داده و حافظه سپاری می کند و الگوبرداری می کند. ضمن اینکه لطافت روحی او به قدری حساس است که در صورت رفتار نامناسب و سخت(تنبیه بدنی و ..بد خلقی و عصبانیت بی رویه و ... )  نه تنها روحیه او آسیب خواهد دید بلکه همان روش های غلط را به عنوان یک اصل در حافظه خویش سپرده و اثرات آنها را در بزرگسالی خود را نشان خواهد داد.

و لذا امر و نهی ها و هدایت کودک در این دوران بایستی مبتنی بر روش های خاص خود باشد(توضیح داده خواهد شد). به عبارت دیگر بایستی رفتار گفتار و کردارها در حضور کودکان بایستی کنترل شود(طبق نرم های اجتماعی درست باشد. اگر به کودک دروغ بگیم او نیز دروغ خواهد گفت- با این شک نکنیم). چون هر سخنی و لحنی و عملکردی از طریق بزرگسالان و اطرافیان برای کودک مورد الگو قرار خواهد گرفت که در صورت تداوم، کودک در سال های بعد همانطور رفتار خواهد کرد که از بزرگان خود دیده است. چون یادگیری بدون کم و کاست در کودکان اصل اول رفتاری است. حتی جامعه شناسان و روان شناسان با طراحی بازی ها و شرکت دادن کودکان در آن بازی ها به ماهیت رفتاری والدین در در منزل پی می برند به عبارت دیگر اگر والدین تحکم کلامی داشته و به صورت سلطه گرانه رفتار می کنند و یا بالعکس؛ همین رفتارها در بازی کودکان دیده می شود(رفتار فرزندان عین والدین است). ضمن اینکه وقتی رفتارها در شخصیت کودک تثبیت و نهادینه گردد؛ دیگر ترک آنها مقدور نخواهد بود. کودکی که صداقت ندارد و دروغ می گوید؛ از الحان بد و زشت استفاده می کند و ... حتی بدون اینکه به ارزش های اجتماعی پی ببرد(در دوران قبل از 5 سالگی).

کودک حتما چنین رفتارهایی را مشاهده کرده و برای خویش الگو قرار داده است و لازم نیست که این مراجع رفتاری حتما پدر و مادر ها بوده باشند هر کسی که با کودک ارتباط داشته باشد می تواند الگوی رفتاری او باشد. به طور مثال اخیرا شاهد رفتار و گفتار کودک 3 ساله با پیر مرد همسایه خویش بودیم که بدون رودربایستی وقتی می بیند پیرمرد در حال سیگار کشیدن در آستانه درب منزل است. خطاب به وی و محترمانه می گوید اگر سیگار بکشی به دهنت فلفل می ریزم ( یعنی کودک هم ناهنجاریها و بدی ها را تشخیص می دهد و را ه مقابله را هم ...) تمام رفتارهای ما برای کودکان تازگی داشته و جالب و قابل جذب است. کودکی که از همان ابتدا غذا خوردن را به صورت غریزی می داند؛ در خصوص رفتارها نیز شرطی می شود(یاد می گیرد) و آنها را برای خود الگو قرار می دهد. ادامه دارد ...

جوامع و تعلیم و تربیت فرزندان بخش 2

.... در نتیجه با باز شدن نظریه پردازی های بدبینانه نسبت به ذات انسان از طریق افرادی چون ماکیاولی و هابز که در واقع الگوهای حکومت بر انسان ها را در عالم سیاست و مهار زورمدارانه انسان را مطرح کردند، پای الگوهای تربیتی سخت و زور مدارانه نیز به عالم تعلیم و تربیت باز شد. نظریه پردازان در حقیقت با پنداشت انسان به عنوان گرگ انسان، شیوه های برخورد سخت و طاقت فرسا و توام با تنبیه را نیز در حوزه تعلیم و تربیت تجویز کرده و اشاعه دادند . در نتیجه طی سالیان متمادی رواج تنبیه بدنی و انواع سخت گیری های غیر منطقی در خصوص تربیت فرزندان جای خود را به عنوان هنجارهای درست و غیر منطبق با تعالیم الهی باز کرد. در این میان حتا تعالیم خوب و درست قرآنی که در حقیقت مباحث عمیقی در خصوص تعلیم و تربیت دارد در شرق نیز به ورطه فراموشی سپرده شد و یا عمل  به انها ضعیف شد و بنابراین روش های سخت تربیتی عالم گیر شد. در همین کشور خودمان با وجود اینکه تعالیم و سیره رسول اکرم و قرآن سایه افکنده است؛ وقتی والدین ما که کمی قدیمی تر هستند و یا نسل قبل از آنها در هنگامی که  کودکان را به مدرسه می سپردند، یکی از توصیه های جدی آنها به مسئولین مدرسه ها و یا سایر مبادی آموزش این بود که سخت گیری جدی شود و در نتیجه تا انجایی سخت گیری می شد که حتی تنبیه بدنی شدید در دستور کار قرار می گرفت و از این طریق بنا بود فرزندانی با استقامت و خود ساخته تحویل جامعه داده شود.

اما طی چند دهه اخیر روش های تربیتی در کشور به کلی دگرگون شده و روش های سخت گیرانه جای خود را به روش های تربیتی علمی تر و اصولی تر داده است. به نظر می رسد این اصول در تبعیت از مد نظر قرار دادن فطرت و طبیعت انسان و نیاز آن در حوزه تعلیم و تربیت، توام با رشد و توسعه علوم انسانی شکل گرفت. به عبارت دیگر همان طور که اشاره شد روان شناس ها و جامعه شناسان فرایند تربیت را به دوره های مختلفی با توجه به شرایط حیاطی انسان تقسیم کرده و برای هر دوره ضمن شمارش ویژگی های آن مرحله، شرایط تربیتی خاصی را تجویز می کنند. این تقسیم بندی به طور معمول در میان دانشمندان معاصر تا مقطع زیر 20 سال فرزندان مد نظر قرار گرفته و به سه دوره تقسیم می شود. مثلا دورکیم دوره اول را 5 سال و دوره های بعدی را 6 و 7 سال در نظر گرفته است و روش های خاص تربیتی را دراین دوره ها تجویز می نماید. اما آنچیزی که در اینجا بیشتر مد نظر خواهد بود رویکرد مقام معظم پیامبر اسلام ص در این رابطه است. پیامبر اکرم ص می فرماید:     اَلوَلَدُ سَیِّدٌ سَبعَ سِنینَ وَ عَبدٌ سَبعَ سِنینَ و َوَزیرٌ سَبعَ سِنینَ؛( مکارم الأخلاق ص 222) البته برخی منابع بجای کلمه عبد غلام هم آمده است. یعنی دوره تربیتی هر فرزندی به هفت سال اول که سید و سروَر است، هفت سال دوم که در حقیقت فرمانبر و مطیع است که به عنوان غلام و عبد تلقی می شود و هفت سال سوم است که فرزندان حکم وزیر و سروری را دارند؛ تقسیم می گردد.

جالب توجه است که آنچه که از نظر کلیات این تقسیم بندی در ساختار، معنا، مفهوم، تفسیر و تبیین آن در بین دانشمندان روانشناس معاصر و بر اساس یافته های علمی روز رواج دارد با سیره و سنت اسلامی بعد از 1400 سال در بسیاری از موارد مطابق است.  ....    ادامه دارد