جوامع و تعلیم و تربیت

قسمت سوم:

امروزه اکثر مردم معتقد بر این هستند که کودک در ابتدای امر هنوز استعدادهای شکوفایی ندارد؛ پس می توان به خود حق داد که انواع بی حرمتی ها و یا اجحاف های اخلاقی و گفتاری و رفتاری را در حق وی روا شمرد. از این رو رفتارهای محترمنه ای با کودکان خود ندارند و تا تنبیه بدنی هم پیش می روند. این در حالی است که اکثر روان شناس های بنام دنیا ضمن اینکه مرحله اول تربیتی را (7 سال) به دلیل دستیابی و کشف قوه درک و فهم و استعداد یادگیری در کودکان؛ از مهمترین مراحل تربیتی قلمداد کرده؛ آنها معتقدند که این مرحله در حقیقت ستون و پایه  دوران تربیتی بعدی است. روان شناسان معتقد هستند که کودکان حتی در دوران قبل از تولد؛ بسیاری از امور را متوجه می شوند و وقایع محیطی از هر شکل بر آنها تاثیر می گذارد. منتهی زبان ارتباطی میان اطرافیان با آنها موجود نمی باشد. چراکه زبان آنها؛ زبان احساس و عاطفه و بسیار لطیف است. به طوری که روانشناسان معتقد هستند که بایستی روش های تربیتی مطابق با روحیه لطیف و حساس آنها به اجرا گذاشته شود. در غیر این صورت فرزندان در اینده با مشکل رفتاری مواجه خواهند شد. آنها به رغم عدم باور برخی مردم عادی معتقدند که کودک در 5 سالگی با ارزش های اجتماعی آشنا می شود و وجدان او شکل می گیرد و تابع اصول اخلاقی و ارزش های حاکم بر جامعه می گردد. تمام خاطرات و وقایع کودکی از جنس خوب و بد و ضد و نقیض در نهاد وی جمع و انباشت می شود و در نتیجه، دوران بلوغ اولین فرصتی است برای نشو و نمای بازتاب های خاطرات ضبط شده ی دوران کودکی؛ چراکه این خاطرات در این دوران از سطح ناخودآگاه به سطح خودآگاه مغز آمده و اثرات خود را در رفتار دوران جوانی نشان می دهد.

به طور مثال اینکه مادری کودک خود را با عشق و علاقه و با احساسات عاطفی مثبت شیر بدهد و یا با بی علاقگی و احساسات منفی این وظیفه را انجام دهد و یا در مراحل و سنین بعدی با وی به دستی و مطابق با احترام و محبت و درست رفتار شود؛  در شکل گیری چگونگی رفتارهای بعدی او موثر است. تحقیق "هانت" در این باره نشان داد؛ کودکانی که در آغوش پرستاران تغذیه نمی شوند؛ بعدها در رفتار آنها مشکلاتی بروز پیدا می کند(رفتار انها خشن و بی عاطفه می گردند) و یا بالعکس توجه افراطی به کودکان موجب می شود که فرزندان متکی به پدر مادر بار بیایند و استقلال کمتری در زندگی داشته باشند.چنین کودکانی از اعتماد به نفس کمتری برخوردار خواهند بود. بی علاقگی مادر در کودکی به فرزند خویش موجب تقویت احساس طرد شدگی در کودک شده و چنین کودکانی در دوران بلوغ افرادی کم عاطفه و عصبی و مضطرب خواهند بود. روانشناسان معتقد هستند که رابطه مستقیمی بین محرومیت ها و ناکامی های دوران کودکی با رفتارهای بعدی در بزرگسالی وجود دارد. به طور مثال بروز رفتارهای خشونت بار و اضطراب آمیز در بزرگسالی، ناشی از ناکامی های امیال در دوران کودکی متصور بوده است. حتی غریزه خشم نیز در دوران کودکی وجود دارد که بایستی به صورت طبیعی و منطقی ارضاء شود در غیر این صورت، کودک در مراحل بعدی فردی پرخاشگر می شود.  ادامه دارد ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.