با ظهور اسلام در مکه تقابلی نو در تاریخ آغاز شد. تقابلی که در آغاز در قالب جنگی روانی همهجانبه، گسترش مییافت. دریک طرف این تقابل حضرت محمد(ص) با پیروان اندک و در عین حال با جهاننگری نو و با ماهیتی معنوی قرار داشت، در طرف دیگر؛ شرک و کفر و ستم و فتنه با تمام امکانات خویش بود. در این رویارویی در واقع هدف مشرکان تلاش برای هجوم روانی و سعی در تأثیر نهادن در این زمینه به منظور تحقق بخشیدن به اهداف خود در جنگ با رسول خدا (ص) بود(کحیل،1374؛116)
.15 گاه نیز در قرآن برای بیان جنگ روانی مشرکان از واژه مکر، بهره گرفته شده است. آنها در این راستا از تمام ابزارها و شیوههای ممکن استفاده کردند تا شاید بتوانند جلوی پیشرفت دعوت اسلام را بگیرند. نمونههایی از مهمترین عملیات دشمنان علیه پیامبر اسلام (ص) به شرح زیر قابل ذکر است:
1) بیهوده گویی
از اقدامات مشرکان در عملیات روانی علیه پیامبر اسلام (ص)، اشاعه بیهوده گویی بود. قرآن از آن با عنوان مطالب لغو یاد میکند. برای نمونه میفرماید: «و قال الذین کفروا لاتسمعوا هذا القرآن و الغوا فیه لعلکم تغلبون». یعنی: و کافران گفتند، به این قرآن گوش فرا ندهید، و در آن یاوه پراکنی کنید، شاید [از این طریق] پیروز گردید( جمشیدی، 1383).
2) وارد کردن انواع اتهام ها به قرآن
مشرکان برای بازداشتن مردم از روی آوردن به حق و کتاب خدا، انواع و اقسام ترفندهای مبارزاتی را در بعد روانی به کار گرفتند و مهمترین هدف آنها آیات وحی و قرآن بود. در این خصوص اهداف و طرح های عملیات روانی مشرکان در دو بعد مشخص تجلی یافت که یکی از آنها متهم ساختن و ایراد افترا به قرآن بود. افترا بستن برای قرآن به روش های گوناگونی صورت می گرفت. به طور مثال:
الف- سحر دانستن آیات خدا؛«فقال ان هذا الاسحر یؤثر ...» یعنی «پس گفت: این قرآن چیزی نیست مگر جادو و بیانی سحرانگیز» (سوره مدثر، آیه 27).
ولید بن مغیره در این رابطه گفت:«... ای گروه قریش! هر آینه موسم حج فرا رسیده و دستهجات عرب به سوی شما خواهند آمد. در حالی که راجع به رسول شما چیزهایی شنیدهاند. پس بر یک رأی اتفاق کنید و اختلاف ننمایید. مبادا یکدیگر را تکذیب کرده و بعضی گفتار بعضی دیگر را رد کنید»(جمشیدی؛ 1383).این بیان نشان میدهد که مشرکان به جنگ روانی و تأثیرات آن اهمیت بهسزایی میدادند و بهترین راه را در آغاز، برای مبارزه با پیامبر(ص) و قرآن جنگ و برخورد روانی میدانستند. مشرکان در واقع این موضوع را به خوبی درک کرده بودند که عملیات روانی باید علاوه بر همآوایی، داشتن ابزار و جهت واحد، سازماندهی و برنامهریزی، با شرایط مخاطبان منطبق و هماهنگ باشد. یعنی هدف آن تغییر رفتار مخاطبان است.
ب ـ افسانه و اسطوره خواندن قرآن: گاه قرآن را اساطیر و داستان ها و افسانههای گذشتگان قلمداد میکردند. «وقالوا اساطیر الاولین اکتبتها فهی تملی علیه بکره و اصیلاً ...»(فرقان، 5) یعنی «وگفتند که این کتاب افسانههای پیشینیان است که محمد(ص) خود برنگاشته و اصحابش صبح و شام بر او املاء و قرائت میکنند ...»
ج ـ سخن بشر دانستن کلام وحی و قرآن؛ گاه نیز قرآن را سخنی بشری میدانستند؛ به عنوان نمونه قرآن میفرماید؛ «ان هذا الا قول البشر»( مدثر، 25 )یعنی: «این قرآن نیست مگر سخن بشر.»
3) کنایه گویی به بیان الفاظ تبلیغی ـ روانی
یکی دیگر از فنون عملیات روانی کفار در تقابل با قرآن ارائه جایگزین برای مشغول کردن مردم و بازداشتن آنها از اندیشیدن در آیات خدا بود. یکی از واژههایی که قرآن در مورد این اقدام به کار برده است «اشتری لهو الحدیث» است. بدین معنا که مشرکان در یک جنگ روانی گسترده، سعی کردند اذهان مردم را از طریق جایگزین تبلیغاتی مناسبی مشغول کنند. یکی از موارد این جنگ روانی اقدام نضر بن حارث است. بر اساس برخی از روایتهای تاریخی او که از بازرگانان بزرگ قریش بود و برای بازرگانی به ایران میآمد، اخبار و داستان های تاریخی و اسطورهای ایرانی را خریداری میکرد و آنها را برای مردم عربستان نقل میکرد تا به جای روی آوردن به قرآن و تدبیر در معانی آن؛ به این داستان ها و اخبار حماسی راغب گردند. لذا در قرآن آمده است که:
«و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیر علم و یتخذها هزواً»( سوره لقمان، آیات 6-7). یعنی برخی از مردم هستند که گفتار لهو و بیهوده را خریداری میکنند تا از روی نادانی و ناآگاهی (مردم را) از راه خدا بازدارند یا گمراه نمایند و آن را (کتاب خدا) فسوس (مسخره) جلوه دهند.
4) تبلیغ خوی و خلق استکباری
جنگ روانی کفار و مشرکان در تقابل با کتاب خدا و پیامبر اسلام به اتهام، تبلیغ و یاوه پراکنی منحصر نبود. آنها با این اقدامات نه تنها تأثیر روانی دوگانهای بر حامیان مشرکان، افراد بیطرف و ناآگاه داشتند، بلکه مسلمانان را نیز تحت تأثیر قرار میدادند؛ این بود که آشکارا به نمایش و تبلیغ خصایل استکباری در برابر آیات خدا و مسلمانان میپرداختند. قرآن این برنامه و اقدام را با تعبیرهایی همچون ولی مستکبراً نیز خوی تکبر و خود بزرگ بینی و کوچک شمردن طرف مقابل بیان میکند. برای نمونه میفرماید:
«و اذا تتلی علیه آیاتنا ولی مستکبرکان لم یسمعها کان فی اذینه و قراً ...»(لقمان، 7) یعنی « و هر گاه بر چنین افرادی، آیات ما خوانده شود، آنچنان با غرور و تکبر و خود بزرگ بینی بدان از آن، روی بر میگردانند که گویی آن آیات را هیچ نشنیدهاند، پنداری از هر دو گوش کرند». آنچه در بررسی این تعامل روانی اهمیت دارد این است که با این اقدام علاوه بر کوچک شمردن و به هیچ نگرفتن دعوت، به مانور اهریمنی خود بزرگنمایی و استکباری در برابر آن میپردازند تا نشان دهند که تنها راه و رسم خودشان ارزش و اهمیت دارد. و همهچیز جز آنچه خود بدان پایبندند، بیارزش است.
5- تلاش برای منزوی سازی
پیچیده بودن و دشواری برخورد با پیامبر(ص) در اثر شرایط خاص موجود در بافت اجتماعی جامعه مکه و تعصب یا عصبیت عشیرهای بود که بر اساس آن تعرض به فردی از قبیله، تعرض به قلمروی حقوقی عشیره و قبیله تلقی میشد و واکنش تندی به دنبال داشت. از اینرو تعرض به ساحت مقدس پیامبر اسلام، تعرض به حقوق بنیهاشم محسوب میشد و نابودی آنها را به دنبال داشت مشرکان از همین روی، ابتدا سعی داشتند پیامبر(ص) را منزوی و سپس در جهت برخورد مستقیم با او تلاش کنند. برای منزوی کردن پیامبر، ابوطالب را که بیش از همه در حمایت از برادرزاده خود از هیچگونه مساعدتی دریغ نمیورزید خطاب قرار داده و از او خواستند تا چارهای بیندیشد و یا او را به آنها واگذار کند(کحیل، 29). ابوطالب در آغاز با سخنان نرم خود پاسخ آنها را داد ولی آنها با ادامه دعوت پیامبر، ابوطالب را تحت فشار قرار دادند و از او خواستند که از پیامبر(ص) حمایت نکند.
6- راهبرد استهزاء و تمسخر
یکی از اقدامات روانی مشرکان در مقابل پیامبر و قرآن، عملیات استهزاء و تمسخر بود. استهزاء و تمسخر با هدف کوچک نشان دادن پیامبر(ص) و ناچیز نمایاندن دعوت و پیام او و در نتیجه پایین آوردن ارزش و جایگاه اجتماعی او و سرانجام سست کردن پایههای دعوت او، صورت میگرفت. استهزاءکنندگان پیامبر نیز همه از بزرگان قریش و به بیانی تمامی آنان از زراندوزان مکه بودند(فیض کاشانی، 1982؛101). از آیات قرآن درمییابیم که حوزه عملیات روانی استهزاء، بسیار گسترده بود. به گونهای که موجب آزردگی و دلتنگی پیامبر میشد. این موضوع در قرآن بدین صورت آمده است:«ولقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون ...»([1]) یعنی «هر آینه ما میدانیم که سینهات از آنچه (مشرکان) میگویند، تنگ میشود»(جمشیدی 1383؛ 13). شاید مهمترین عملیات روانی کفار و مشرکان در برابر پیامبر اسلام(ص) و قرآن همان شیوه استهزاء و تمسخر و کوچک شمردن و به هیچ نگرفتن بوده است. این شیوه به ویژه در رویارو شدن با پیامبر(ص) و در جمع صورت میگرفت. برای نمونه قرآن در این مورد می فرماید: «و اذا اراک الذین کفروا ان یتخذونک الا هزواً اهذ الذی یذکر آلهتکم و هم بذکر الرحمان هم کافرون»(سوره انبیاء، آیه 36)[2].
از ویژگی های این روش است که دعوت و صاحب دعوت هر دو در انظار عمومی کوچک و خوار به حساب می آیند. بنابراین تأثیر مهمی در رسیدن مشرکان به اهداف خود داشت. به علاوه این شیوه ـ که به ویژه با خوی عوامالنّاس سازگاری دارد ـ نوعی تفریح و سرگرمی عوامالنّاس و اشراف بود و بدون صرف هزینه بیشترین کارایی و تأثیر را به دنبال داشت. این روش در حقیقت هم لذت بردن و سرگرمی و نیز جنگ و مبارزه است. از همین رو سران کفر در مدیریت جنگ روانی خویش بر این شیوه تأکید به سزایی داشتند. در واقع در این روش آلوده کردن اطلاعات طرف مقابل و تخریب شخصیتی و روانی او صورت میگیرد. این تخریب میتواند علاوه بر تأثیر مثبت در روحیه افراد خودی و نیروهای بیطرف، در جهت ایجاد تزلزل در پیروان طرف مقابل نیز مؤثر واقع شود. یعنی نه تنها مشرکان از گرویدن افراد به پیامبر جلوگیری میکردند بلکه باعث تقویت نیروهای خودشان و دلسردی، ناامیدی و گاه ضعف در میان یاران پیامبر(ص) میشدند. بدیهی است سیاست استهزاء و تمسخر، روحیه و شخصیت پیامبر و یارانش را جریحهدار میکرد و به لحاظ روانی و احساسی وضعیت سخت و دشواری بود و تحمل آن، بیاندازه مشکل مینمود. از همین رو قرآن از آن با عبارت ضیق صدر یعنی تنگ شدن دل یا جریحهدار شدن احساس و عواطف و ... یاد میکند. ضیق صدر میتواند پیمودن راه را با مشکل اساسی مواجه کند. تأثیر و خطر روانی استهزاء به گونهای بود که خداوند به صراحت به پیامبرش اعلام کرد که از تمسخر و استهزاء بیم مدار، چراکه؛ تمامی انسان های حقطلب و حقیقتخواه و عدالتگستر و تمام پیامبران بزرگ الهی، توسط اقوام خود دچار استهزاء و تمسخر شده اند. برای نمونه میفرماید: «یا حسره علی العباد ما یأتیهم من رسول الا کانوا به یستهزون»( سوره یس، آیه 30)[3]. در تفسیر این بیان گفته شده است که شاید برای دلداری پیامبر و مسلمانان و نیز خنثیسازی آثار استهزاء آمده باشد(طبرسی، 1408؛317).
در این رابطه بایستی گفت، اعلام کفایت پیامبر در برابر استهزاءکنندگان از ناحیه پروردگار، تدبیری در راستای شکست عملیات روانی آنها و پیروزی پیامبر(ص) و یارانش است. این امر به لحاظ تاریخی به وقوع پیوست و شر استهزاءکنندگان مشهور مکه از سر پیامبر(ص) و یارانش کوتاه گردید. از نظر مورخان پنج نفر از مشهورترین استهزاءکنندگان که در اقدام روانی پیشگام بوده و نقش فرماندهی را داشتند عبارتند از: اسود بن مطلب، اسود بن عبدیغوث، ولید بن مغیره، عاص بن وائل، حارث بن طلاطله(محمدباقر،1364؛71). بر اساس برخی از روایت های تاریخی هر یک از این پنچ نفر، به شیوهای مشخص، معلوم و شبیه به هم به هلاکت رسیدند(کحیل، 148). استهزاء و تمسخر در مهمترین اصول مکتب اسلام چون نبوت، معراج، نعمت های بهشت، پیروی محرومان و توده مردم از پیامبر (ص) و ... صورت میگرفت. برای نمونه قرآن در آیه هفدهم سوره ص (صاد) به استهزاء شدن پیامبر توسط مشرکان در مورد نعمت های بهشتی تصریح میکند. آنان این حضرت را به باد ریشخند گرفته و از او میخواستند که به جای وعده آخرت، آن نعمتها را در همین جهان و در روی زمین در اختیار آنها قرار دهد.
7) القای ترس و تهدید و روش های خشونتبار
القای ترس و تهدید یکی از مهمترین موضوع ها و اقدامات دائمی دستگاه های تبلیغاتی و جنگهای روانی برای تحقق اهداف مورد نظر است. این سوژه و ترفند روانی امروزه نیز در جهان حائز اهمیت است و حتی شاید بتوان گفت بر اهمیت آن نیز افزوده شده است. هدف اصلی این اقدام ایجاد و القای ترس در مردم است تا این که ذهن و احساسات و عواطف آنها تحت تأثیر عامل ترس در برابر دشمن، تسلیم شده و زمینه شکست آنها را فراهم کنند.
ترس به لحاظ روانی نوعی حالت هیجانی روحی و روانی است که بر اساس آن تعادل روحی انسان به هم خورده و در نتیجه توان ارادی او کاهش یافته و گاه به صفر میرسد، در نتیجه به جای تصمیم آگاهانه و ارادی، به تسلیم اجباری روی میآورد. از همین روی مشرکان با تهدید به القای ترس در میان مردم میپرداختند تا این که آنها را از اطراف پیامبر(ص) دور سازند. مشرکان روش روانی تهدید را به صورت های گوناگون اعمال میکردند. این تهدید در دو بعد عملیات روانی محض و شکنجه و آزار جسمانی صورت میگرفت گر چه تأثیر شکنجههای جسمانی نیز پی آمد روانی داشت. تهدیدها و اعمال خشونت از مؤثرترین سلاح ها و اقدامات روانی مشرکان در برخورد با پیامبر(ص) و یارانش بود. به ویژه از آنجایی که نمیتوانستند مستقیماً به قتل پیامبر(ص) اقدام کنند، در نتیجه تلاششان را به شکنجه، آزار و تهدید افرادی که به تازگی اسلام آورده بودند و از حمایت قبیلهای نیز بهرهمند نبودند وحسب و نسبی هم نداشتند و یا از بردگان و توده مردم بودند، متمرکز کردند. هدف اصلی این شکنجهها و آزارها و تهدیدات نیز ایجاد محیط رعب و وحشت برای محدود ساختن ابعاد گرایش به دین اسلام و حمایت از پیامبر(ص) بود.
البته در مطالعه دقیق تر جزئیات عملکردها و تاریخ زندگی پیامبر اسلام بیشتر می توان به گستردگی عملیات روانی مبتنی بر تهدید، القای ترس و شکنجه و شداید طاقتفرسای آن پی برد. ضمن اینکه عظمت و صلابت در مقاومت و صبر پیامبر اسلام (ص) و مسلمانان در برابر این سختی ها از خلال برخی از آیات مکی قرآن استنباط می گردد. به طوری که شدت این اقدامات به گونهای بود که بر اساس برخی روایات، تعدادی از مسلمانان مرتد شدند و بعدها نیز همراه با سران قریش علیه پیامبر اسلام(ص) در برخی از جنگ ها مانند جنگ بدر شرکت کردند. این امر نشان میدهد که تأثیر این شیوه در عملیات روانی مشرکان علیه پیامبر و یارانش نسبت به دیگر روش موفقیتآمیزتر بوده است. در ادامه یکی؛ دو نمونه از عملیات روانی در صدر اسلام بیان می گردد:
داستان قبله و عملیات روانی یهود
حضرت رسول الله(ص) از آغاز دعوتشان تا پس از ورود به مدینه در سال دوم هجرت به سوی بیتالمقدس نماز میخواندند. در مدینه، نمازگزاردن مسلمانان به سوی بیتالمقدس، باعث شد یهود آن را وسیلهای برای عملیات تبلیغاتی علیه پیامبر(ص) قرار دهد. آنان این تردید را در بین مسلمانانی که تازه به اسلام گرویده بودند، افکندند که اگر این مرد، پیامبری جدید و دین او غیر از دین موسی(ع) است چرا به قبلة شریعت ما نماز میگزارد؟ (قمی، 1367، ج1، ص63). آنان بدین ترتیب تشویش روانی سختی را در بین مسلمانان برپا کردند که شما امت مستقلی نیستید؛ به گونهای که برای رویارویی با آن مگر با تغییر قبله راهی دیگر میسور نبود. بدینسان پیامبر اسلام(ص) نیز در انتظار تغییر قبله بودند. خداوند در قرآن داستان تغییر قبله را اینگونه بیان میکند:
قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاءِ؛ همانا میبینیم نگاه های مضطرب و گردش رویت به آسمان را (بقره/ 144).
هنگامی که قبله از بیتالمقدس به کعبه تغییر یافت، سران مشرکان مکه جنجال تبلیغی به راه انداختند که دیدید محمد فرستاده خدا نیست و ادعاهایش نادرست است؟ تغییر قبله از بیتالمقدس نشان از تردید او در دعوتش دارد. چندی پیش، از قبله پدرانش برگشت و از مکه به مدینه هجرت کرد و اکنون به همان قبله بازگشته و به خاطر محبت و اشتیاق به موطن و سرزمین آبا و اجدادی، قبله را به سوی مکه تغییر داده است تا به دین آنان درآید! (راوندی، 1405ق، ج1، ص87). سران یهود اما برای تغییر قبله برنامهای معین داشتند. آنان پیشبینی کرده بودند که اگر قبله مسلمانان تغییر کرد، در تهاجم تبلیغاتی خود تردیدی جدید پدید آورند. بدین ترتیب که بگویند مثلا اسلام دین استواری نیست و بر اساس فشار و ناتوانی در ایستادگی، شریعت خود را تغییر میدهد؛ در حقیقت او فرستاده خدا نیست که مطالب را از او دریافت و ابلاغ کند. اگر او فرستاده خداست، چگونه تصور میشود ابتدا خداوند بگوید به قدس نماز بخوانید سپس از سخن خود دست بردارد و بگوید به سوی کعبه نماز گزارید. از این گذشته، اگر جهت قبله به سوی قدس صحیح و عبادات و نمازها به آن سو مقبول بوده، از این پس نمازها باطل خواهد بود و اگر قبله جدید صحیح است، نمازهای پیشین باطل است! (بلخی، 1423ق، ج1، ص144).
پیش از تغییر قبله، خدای متعال درباره اقدامات بعدی دشمن افشاگری نمود و بیآنکه بهطور مشخص از یهود نام برد، به مجموعه اقداماتی که آنها در تدبیر داشتند، اشاره کرد و چنین پاسخ داد: سَیَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنََََُّّّ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کَانُوا عَلَیْهَا؛ نادانهایی از مردم خواهند گفت چه شد که از قبلهای که بر آن بودند، روی برگرداندند؟(بقره/142).
در این رویارویی، خدای حکیم از اعتراضکنندگان به عنوان "سفیه" یاد کرد. این اعتراضها از سوی یهود بود. داستان تغییر قبله در تورات آمده بود و آنها از آن آگاه بودند. قرآن در خصوص اطلاعات آنها درباره قبله و تغییر آن فرمود: الَّذِینَ آتَیْنَاهُمْ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ و َإِنَّ فَرِیقًا مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ؛ آنها که کتاب برایشان دادیم، تغییر قبله را همانند فرزندانشان میشناسند (بقره/146). یعنی اطلاعات آنها نسبت به جزئیات این ماجرا در حد اطلاعات آنها از فرزندانشان است. اگر آن را انکار و درباره آن شبههآفرینی میکنند، ناشی از ناخردی و نادانی آنهاست.
بر این اساس نخستین گام قرآن در زمینهسازی برای جلوگیری از اعتراض یا خنثی ساختن تبلیغات منفی یهود، بیان سفاهت آنان است. قرآن پس از آن به پاسخ شبهه آنان میپردازد: قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ؛ بگو شرق و غرب از آنِ خداست، هر که را بخواهد به راه راست هدایت میکند (بقره/142).
خدای متعال شبهة یهود را در خصوص تغییر قبله چنین پاسخ میفرماید: خدا مالک شرق و غرب است و هرگونه بخواهد در آن تغییر پدید میآورد.
یکی از شبهات یهود در جریان تغییر قبله این بود که آن را بر بیثباتی و بر حق نبودن شریعت جدید تفسیر کرد. این شبهه در آیة یاد شده چنین پاسخ داده میشود که تغییر از ناحیة پیامبر(ص) نیست، بلکه همه چیز ملک خداست، هدایت در دست اوست و هر که را بخواهد به شریعت و راه راست هدایت میکند.آنگاه قرآن شبهة دیگر دشمن را پاسخ داد. شبهه این بود که بجا آوردن عبادت به سوی کدام یک از دو قبله، صحیح و بر حق است، مسجدالاقصی یا مسجدالحرام؟
وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمًَّهً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا وَ مَا جَعَلْنَا الْقِبْلَهَ الَّتِی کُنتَ عَلَیْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَیْهِ وَ إِنْ کَانَتْ لَکَبِیرَهً إِلَّا عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ؛ و بدینگونه شما را امتی میانه قرار دادیم، تا بر مردم گواه باشید و پیامبر(ص) بر شما گواه باشد و قبلهای را که بر آن بودی مقرر نکردیم مگر شناختن کسی که از پیامبر(ص) تبعیت میکند، از فردی که از عقیده خود برمیگردد و همانا این گران و دشوار است، مگر برای آنها که خدا هدایتشان کرد و خدا ایمان شما را ضایع نمیکند که خدا برای مردم دلسوز و مهربان است (بقره/143).
بدین ترتیب طراحی فتنة سوء استفاده از تغییر قبله پاسخ اصلی خود را گرفت. خدا همه را به عبودیت و بندگی دعوت کرده است. بندگی یعنی تسلیم در برابر دستورهای خداوند و دل بستن به یک دستور و ماندن بر آن. پس سرپیچی از دستور جدید با عبودیت سازگار نیست. خدا در مسیر بندگی، انسانها را میآزماید که آیا دستور او را برای خواهش دل اطاعت میکنند یا به دلیل دستور و خواست او؟ آیا میپذیرند درون را از هوای نفسانی تهی کنند و به جای آن اراده خدا را قرار دهند؟
بر این اساس، قرآن میفرماید پذیرش تغییر قبله سخت است، مگر بر کسی که در مسیر هدایت الهی قرار گیرد. چنین کسی همه چیز را از او میبیند و برای او میخواهد؛ خدا در حالی چنین حقیقتی را گوشزد مینماید که افشاگری دیگری درباره یهود انجام میدهد. آنها خود را یهود یعنی هدایت یافته مینامیدند و میگفتند ما در مسیر هدایت قرار داریم. از سوی دیگر، قبله آنها همانند مسلمانان به جانب بیتالمقدس بود. یهودیان بر اساس گفتههای تورات وظیفه داشتند که از پیامبر جدید، پیروی کنند، بنابر این باید از دستور تغییر قبله اطاعت میکردند. در واقع، هر کس دین را به دلیل بندگی خدا قبول دارد باید قبلهاش را تغییر دهد، امّا گروهی این مطلب را نپذیرفتند و با آن به مقابله پرداختند. آنان یهودیانی بودند که خود را هدایت شده معرفی میکردند و خدا با این آیه اعلام کرد که آنها بیرون از خط هدایتند. (طبرسی، 1403ق، ج1ف ص41). در مقابله روانی با ترفند دشمن، این عنوان در آرامشبخشی به مؤمنان بسیار مؤثر و مفید بود و التهاب ناشی از تبلیغات مسموم در مدینه، فروکش کرد.
فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَهً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَیْثُ مَا کُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ؛ هر آینه تو را به قبلهای که مورد رضایت توست برمیگردانیم، پس روی خود به سوی مسجدالحرام باز گردان. هر کجا که بودید روی خود را به سوی مسجدالحرام بازگردانید (بقره/144). قرآن بار دیگر بر این نکته تأکید میورزد که اهل کتاب میدانند این تغییر برحق است:
وَأنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ؛ و همانا افرادی که کتاب به آنها داده شده میدانند این حق و از سوی پروردگار آنهاست و خدا از آنچه عمل میکنند، غافل نیست (بقره/144). سپس در پی این اطلاعرسانی، ماهیت منتقدان تغییر قبله را افشا میکند و میفرماید:
وَلَئِنْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتَابَ بِکُلِّ آیَهً مَا تَبِعُوا قِبْلَتَکَ وَ مَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَ مَا بَعْضُهُمْ بِتَابِعٍ قِبْلَهََ بَعْضٍ و َلَئِنْ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنْ الْعِلْمِ إِنَّکَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِینَ؛ اگر برای اهل کتاب هر معجزهای بیاوری آنان از قبله تو پیروی نخواهند کرد و تو نیز هرگز پیرو قبله آنها نخواهی شد و آنها نیز از قبله یکدیگر تبعیت نخواهند کرد و پس از علمی که برای تو حاصل شد، اگر از هوسهای آنها تبعیت کنی، در این صورت از ستمکاران خواهی بود (بقره/145).
عملیات روانی دشمن در جنگ بدر و مقابله با آن
با هجرت نبی اکرم(ص) به مدینه، مشرکان مکه تصمیم حمله به مدینه را در دستور کار خود قرار دادند. این تهاجم نیازمند پشتیبانی مالی بود تا تدارکات و حقوق مزدورانی که تحت رهبری سران شرک وارد عملیات میشوند تأمین شود. از اینرو کاروان تجاری سران قریش راهی شام شد تا از سود آن مخارج حمله تامین گردد..
پیامبر اعظم(ص) برای جلوگیری از شکلگیری این حمله راه را بر این کاروان بستند و با اعزام نیروهای پیدرپی از اقدام سران شرک در رساندن این کاروان به شام جلوگیری کردند، تا اینکه سرپرستی کاروان را ابوسفیان عهدهدار شد و توانست کاروان را از منطقة مدینه عبور دهد، اما پس از عبور از منطقه عمومی مدینه متوجه شد رسول خدا(ص) او را رهگیری کردهاند. وی با اعزام پیک به مکه از کفار برای حمایت از کاروان تقاضای کمک کرد. با رسیدن این پیک به مکه، قریش دچار اختلاف نظر شدند. برخی خروج و حمایت از کاروان را پیشنهاد میدادند و برخی خروج را بیموقع ارزیابی کردند و معتقد بودند بدون نیروهای پشتیبان، سپاه در معرض خطر قرار میگیرد. افرادی همانند ابولهب از همراهی با سران شرک خودداری کردند اما ابوجهل با شمار فراوانی از سران قریش که در مجموع هزار نفر بودند برای حمایت از کاروان حرکت کرد.
از سوی دیگر، ابوسفیان در بازگشت از شام، تا منطقه بدر پیش آمد و در آنجا متوجه شد یاران پیامبر(ص) او را تعقیب میکنند. سپس منطقه بدر را ترک و از بیراهه به سوی مکه حرکت کرد. تغییر مسیر کاروان تجاری موجب شد نیروی پشتیبان که از مکه به سوی مدینه در حرکت بودند، با او تلاقی نکنند و راه را ادامه دهند. در این حال، نیروی اطلاعاتی نبی اکرم(ص)، حضور سپاه قریش در منطقه بدر را گزارش داد. با رسیدن این خبر، مدینه آماده شد تا با مصادرة کاروان تجاری دشمن از خود دفاع کند. این آمادهباش در حالی بود که از ورود پیامبر(ص) به مدینه و تشکیل حکومت بیش از یک سال و اندی نمیگذشت و بسیاری از مردم مدینه هنوز به توانایی پیامبر(ص) در اداره مدینه ایمان نداشتند و بهگونهای در صبر و انتظار به سر میبردند.
بسیاری با تعقیب کاروان مخالف بودند و با اعزام نیرو و خروج از مدینه مخالفت میکردند. در این حال، خروج پیامبر(ص) از مدینه در جوی از مخالفت و عدم همراهی با ایشان مواجه شد. از اینرو با اینکه پیامبر(ص) آنها را برای خروج فراخوان نمود از اهالی مدینه کمتر از سیصد نفر و از مهاجرین نیز کمتر از صد نفر با پیامبر(ص) همراه شدند و عدهای به بهانه اینکه حرکت برای مصادره کاروان است و آنها نیازی به اموال کاروان ندارند از همراهی خودداری کردند. هدف اصلی که در مدینه اعلام شد تعقیب و مصادرة کاروان بود. (مهدی طائب؛ 1388؛ 8)
افرادی که با پیامبر(ص) همراه شدند ادوات و ابزاری در اختیار نداشتند بلکه بیشتر افراد با چوب عازم بدر بودند و تنها تعدادی شمشیر داشتند. (همان، 1388، 9). در هر حال افرادی که سپاه اسلام را تشکیل دادند، هنگامی که به منطقه عملیاتی رسیدند، با حضور مشرکین مواجه و شماری دچار اضطراب شدند؛ به گونهای که خدا خواب را بر آنها مسلط ساخت و آن شب خوابیدند. اما روز هنگام، برخی را نظر بر این بود که یارای مقاومت با سپاه دشمن نیست. این مطالب در سخنان برخی مشهود بود.
شمار نیروهای حضرت رسول(ص) یک سوم مشرکین بود. همچنین بسیاری از نیروهای دشمن علاوه بر داشتن اسب، زره بر تن داشتند و اغلب آنان ورزیده و جنگ دیده بودند، اما بسیاری از یاران نبیاکرم(ص) تجربة نبرد نداشتند؛ مجموع این عوامل تأثیر منفی بر روحیه آنها گذاشت و فکر عقبنشینی را قوت بخشید (ابن شهر آشوب، المغازی، ج 1، ص 48).
سخنان حضرت ختمی مرتبت(ص) در این نبرد در حفظ و ارتقای روحیة مسلمانان بسیار مؤثر بود؛ اما خبر از یک واقعیت به همراه مشاهده برخی رخدادها وضعیت روحیه و در نتیجه مقاومت را به سود سپاه پیامبر خدا(ص) رقم زد. خدای متعال به پیامبر(ص) فرمود اگر مسلمانان مقاومت کنند هزار ملک برای یاری آنها اعزام میکنم تا در صف و دارای علامت شما را کمک دهند. با آمدن هزار ملک، وضعیت ترکیب نیرویی به نفع مسلمانان تغییر یافت و دیگر اندکیِ یاران ضعف اراده آنها را به همراه نداشت، امّا گویا نوید هزار ملک تأثیر لازم را نداشت و نیاز به اعلام عددی بیشتر بود. پس خدای متعال فرمود: سه هزار ملک خواهند آمد و آنها پیدرپی نیز شما را یاری خواهند رساند. نوید یاری فرشتگان در باقی ماندن مسلمانان در منطقه نبرد و استقامت مفید افتاد. در کنار این مطلب، چگونگی آغاز عملیات بدر توسط مشرکان و رویارویی با آنها نیز در مقابله با عملیات روانی دشمن و بازسازی روحیه مسلمانان بسیار مؤثر بود. در آغاز عملیات، طبق رسم دیرینه عرب، ابتدای نبرد، رویارویی تن به تن انجام، سپس حمله عمومی آغاز میشد. سه نفر از بزرگان قریش به میدان آمدند و حضرت ختمی مرتبت(ص)، امیرالمؤمنین علی(ع)، حمزه و عبیده بن حارث را به میدان اعزام کردند. در نخستین گام، علی بن ابیطالب(ع) ولید را کشت و سپس به کمک حمزه(ع) شتافت؛ عتبه و آنگاه شیبه را به قتل رسانید [4](شیخ مفید، ج1، ص 57؛ ابن ابیالحدید، ج13، ص283). با کشته شدن سه قهرمان دشمن، پیامبر خدا(ص) دستور تهاجم همگانی را صادر کردند. بدین ترتیب نبرد بدر به سرعت به نفع مسلمانان تغییر وضعیت داد و مشرکان با به جای گذاردن هفتاد کشته و هفتاد اسیر از منطقه عقبنشینی و به مکه فرار کردند.
تردیدی نیست که تأثیر اطلاعرسانی درباره وجود و حضور ملائک تأثیر روحی ـ روانی داشت و موجب باقیماندن خودیها در منطقه نبرد شد. در حالی که از نظر عملیاتی تأثیری برای ملائک به شکل ظاهری مشهود نبود. به این معنا که کشته شدن مشرکین یا مجروح شدن آنها که عاملی مهم در فرار آنها بود، به دست مسلمانان انجام شد. نیمی از کشتههای مشرکین در بدر به دست مولای متقیان علی بن ابیطالب(ع) و بقیه نیز توسط مسلمانان که اسامی آنها نقل شده به قتل رسیدند. پس کشتهای که بتوان گفت ملائک او را از پای در آوردند نیست، گو اینکه در تاریخ در اینباره داستانهایی را نقل کردهاند، اما دقت در نوع آنها نشان از جعلی بودن دارد.
بنابر این اعلام حضور ملائک برای مؤمنین جنبه روانی داشت و اصولاً کاری را که خدای متعال برای آنها تعریف میکند، جنبه روانی داشت. قرآن در این خصوص میفرماید:
إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَى الْمَلَائِکَهِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ؛ خدای تو به ملائک وحی نمود که من با شما هستم؛ پس کسانی را که ایمان آوردهاند ثابت قدم بدارید. من به زودی در دل کفار وحشت خواهم افکند (انقال/12). همچنین درباره اعلام حضور ملائک و نوید به آمدن آنها میفرماید:
وَ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَى لَکُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُمْ بِهِ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ؛ این را خدا برای شما جز نویدی قرار نداد تا آنکه دلهای شما بدان اطمینان یابد و پیروزی جز از سوی خدا نیست که خدا شکستناپذیر و حکیم است (آل عمران/126).
بنابراین کار فرشتگان براساس این آیات اقدام عملیاتی نیست و آنچه در زمین انجام میشود همان کردار نیروهای موجود درکنار پیامبر(ص) اسلام است و یاری خدا پیش از این خبر و پس از این خبر وجود دارد. پیروزی نیز پیش و پس از این خبر از سوی خداست و آنچه در این میدان مهم است باقیماندن نیروها و عمل به وظیفه است که پیش از این خبر، باور به مؤثر بودن حضور نداشته، خود را شکست خوردة محض دانسته، هرگونه پایداری و استقامت را به ضرر خود و پیامبر(ص) ارزیابی میکردند. این تفکر ناشی از این مطلب است که آنها به حضور خدا و تأثیر او در کارها، بیتوجهند و به اینکه نتایج امور، به مشیت اوست و انسانها باید وظیفهای را که بر عهده آنهاست انجام دهند و ترتیب نتایج را از خدا بخواهند، ایمان کافی ندارند. از اینرو برای وصول به این درجه به اخباری نیازمندند که آن مدد الهی را برای آنها به حس و درک مادی نزدیک سازد. این مسئله با خبر دادن از یاری فرشتگان میسر میشود و در میدان نبرد تصویر ذهنی آنها متفاوت از حالت پیش از خبر میشود.
دقت در تعبیر "جعله" یعنی آن را قرار داد، ما را بیشتر به این حقیقت رهنمون میسازد. یعنی این اطلاعرسانی از حضور ملائک برای شما به عنوان یک قوّت قلب قرار داده شد. این خبر تا پایان عملیات تصویر میدان را به نفع شما مجسم میکند؛ شما با این خبر پیوسته حضور فرشتگان را در کنارتان احساس میکنید و شاید اینکه برخی از اخبار از قول تعدادی از مسلمانان نقل میکند که ما حضور آنها را شاهد بودیم، ناشی از همین توجه به حضور بر اثر این اطلاعرسانی بوده است که این نیز میتواند دلیلی بر اهمیت اطلاعرسانی در عملیات روانی و مقابله با آن باشد.
بیان حضور ملائک و اطلاعرسانی از آن در تصویر ذهنی مؤمنان از میدان عملیات مؤثر است و تأثیری در واقعیتهای آن ندارد؛ اگر اعلام الهی به آنها نیز در میان نباشد و آنها با توکل بر خدا استقامت ورزند همین امداد و پیروزی برای آنها وجود دارد. درک و فهم اهل ایمان از حقایق توحید و معارف الهی تأثیر فراوانی در مقابله با عملیات روانی دشمن دارد و آن را بیاثر میسازد؛ اگر معرفت مومنان به درجه یقین واصل شود، دیگر زمینهای برای تأثیر عملیات روانی دشمن باقی نمیماند. چرا که عملیات روانی دشمن به معنی بهرهگیری از مطالب غیر یقینی و غیر منطبق با واقع است. انسانی که به مرحله یقین رسیده باشد و واقع را در منظر یقین و تحت سیطره قدرت لایزال، بیخطا و حکیمانة خدای متعال مشاهده میکند، هراس و دلواپسی از اموری که انطباقی با واقع ندارد و القای ترس، اضطراب، افسردگی و دلهره میکند، برای او معنا ندارد. یقین در قلب چنین انسانی، از جمله بدیهیّات است که نیازی به فکر یا نظر و تأمل ندارد. حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود:
لَوْ کَشِفَ الغِطاء ما ازددت یَقینا؛ اگر همه پردهها کنار رود بر یقین من چیزی فزون نمیشود. (غررالحکم، ص121).
یعنی یقین من در حد کمال است و نقصى در آن وجود ندارد. همین رمزی است برای این تعریف رسول الله(ص) از ایشان که فرمود: کَرّارٍ غَیر فَرّار؛ هجوم پیدرپی میکند و پشت به دشمن نمیکند. (طبرسی، ج1، ص272).
فرار از برابر دشمن در آنجا که خدا دستور مقاومت داده به معنای ناتوان دانستن خدا و مؤثر دانستن ابزار بیرون از اراده الهی است که گمانی باطل است و آنکه به مؤثر بودن خدا یقین دارد از این ناهنجاری دور است. بر این مبنا در رویارویی با عملیات روانی دشمن و در زمینه اطلاعرسانی باید مراتب نزدیکی و دوری ذهن مخاطبین به معارف را سنجید و بر آن اساس و متناسب با همان وضعیت اطلاعرسانی را انجام داد.
در نبرد بدر و به دلیل نوپا بودن معارف در ذهن مؤمنان، نزدیک ساختن آنها به مدد و نصرالهی با ارقام و اعداد فرشتگان فراهم میشود. خدای متعال آنها را با اعداد هزار، دو هزار و سه هزار به واقعیت توحید افعالی رهنمون میسازد. یعنی در آغاز از عدد ملائک برای آنها سخن میگوید تا متوجه حضور قدرت لایزال خدا، بیرون از منطقه محسوسات نزدیک خود شوند و آنگاه میفرماید محسوس و نامحسوس همه در ید قدرت اوست. در حقیقت همه یک فروغ روی آن قدرت لایزال هستند. این نوید به آمدن ملائک در عملیات احد نیز تکرار میشود؛ لیکن توجه به آماری که قرآن برای حضور ملائک بیان میدارد، نشان از نوعی ارتقای معرفتی بین دو نیرو دارد، بدین ترتیب که در نبرد بدر رقم دشمن هزار نفر و عدد مسلمانان سیصد و سیزده نفر بود، در ابتدا با بیان حضور هزار ملک نوعی تعادل در دو سپاه برقرار میشود، اما گویی در ایستادگی آنها مؤثر نیست در نتیجه به سه هزار ملک افزایش مییابد. در این حال که نیروی مسلمانان بیش از سه برابر نیروی مشرکان به نظر میآید آنها احساس آرامش و ثبات قدم میکنند. اما در جنگ احد به دلیل ارتقای معارف عدد ملائک در پنج هزار متوقف میشود. در این نبرد مجموع نیروهای سپاه اسلام که در حدود هزار نفر بودند با حضور پنج هزار ملک به شش هزار میرسد و در مقابل سه هزار نیروی کافر، قرار میگیرد. یعنی نیروی مسلمانان که در جنگ بدر سه برابر بود در جنگ احد به دو برابر تقلیل مییابد و این رقم ثابت میماند. این مسئله نشان میدهد سطح معرفتی مسلمانان به گونهای ارتقا یافته است که در همین عدد برای آنها احساس آرامش و ثبات قدم رخ میدهد. همچنین در این نوید و بشارت، دیگر تعریفی برای مأموریت ملائک نیست بلکه تنها به همان "جعلِ بشارت" بسنده میشود یعنی آنچه از این نوید در این میدان برای شما کارساز خواهد افتاد همان تصویر ذهنی از مدد الهی است که در این عملیات با شما همراه است(طائف، همان 10).
1. سوره حجر، آیه 97.
[2] - و کافران چون ترا ببینند سخت ترا به باد استهزاء بگیرند و گویند آیا این شخص است که خدایان شما را به بدی یاد میکند؟ در حالی که آنان به یاد خدا کافر هستند.
[3] - افسوس بر بندگان، هیچ پیامبری به سوی ایشان نیامد مگر آنکه او را به باد ریشخند و استهزاء میگرفتند
[4] هرسه این کشتهشدگان از بستگان معاویه بودند