جوامع و تعلیم و تربیت قسمت هشتم:

 به یاد داشته باشیم که مباحثی که تا به حال مطرح شده بیشتر با تکیه به خانواده و نقش آن در مورد تریت کودکان بوده است . اما امروز در کنار نهاد خانواده رسانه های جمعی؛ تلویزیون و ..  با برنامه های جذاب و در بسیاری از موارد نا متناسب با نیازهای کودکان؛ به طور 24 ساعته مغز و هواس کودکان را مملوه از اطلاعات نامناسب می کنند و در نتیجه در برداشت محصول یعنی مقاطع مختلف سنی رفتارهای غیر نرمالی را والدین از کودکان مشاهده می کنند و چون به نظر خویش تمام جوانب را در خانواده برای تربیت کودک خویش رعایت کرده اند؛ حیران و سرگشته به دنبال علل ناهنجاری های رفتاری کودکان خویش هستند. غافل از اینکه هر چه تاثیر منفی بوده برنامه های رسانه ای نامناسب گذاشته است و ... . این موضوع نیز پردازش تخصصی خاص خود را در جای دیگر می طلبد.

همان طور که اشاره شد 7 سال اولِ سن کودک به مرحله بازی معروف است. در این دوران کودک بایستی آزاد باشد و با بازی ها و سرگرمی های مناسب به درستی تربیت گردد. روش های تنبیهی در حدّ اخم کردن بی محلی کوتاه مدت و قهر کردن کوتاه مدت است . اگر خشونت و تندی و پرخاشگری اعمال شود کودک همان روش را به عنوان یک الگو و آموزه در نهاد خود نهادینه خواهد کرد. (یاد خواهد گرفت).

به یاد داشته باشیم در کودک سه نوع هیجان به نام های ترس، خشم و محبت دیده می شود. بایستی کودک به گونه ای تربیت گردد که این هیجان ها به صورت منطقی رشد نمایند. ترس وقتی عارض می شود که کودک تکیه گاهش را از دست بدهد و یا با پدیده غیر طبیعی مثلا صدای بلند مواجه گردد، طبیعی است که اگر کودک بیشتر در معرض حوادث ترس آور قرار گیرد، به طور طبیعی هیجان ترس در او به شدت افزایش خواهد یافت که درست نیست. خشم نیز در کودک از طریق محدود کردن فعالیت های کودک و ایجاد مانع بر سر راه خواست های او به وجود خواهد آمد. محبت نیز در اثر نوازش کردن کودک در او ظاهر می شود. البته هر سه هیجان در 6 ماهگی در کودک قابل تشخیص است. بایستی طوری رفتار شود که هیجانات یاد شده به صورت طبیعی رشد کنند یعنی این هیجانات در کودک بایستی تربیت شده و منطقی ایجاد شوند. در کودک در سن 18 ماهگی حسادت قابل رویت است.

وقتی امیال و خواسته های کودک پی در پی و مدام ارضاء نگردد؛ دچار ناکامی می گردد. سپس خشم ظاهر می گردد. یعنی اگر مادری امیال کودک را ارضاء نکند، کودک یاد می گیرد که خشمگین گردد. در ادامه گریه و جیغ و داد و فریاد سر می دهد و آنگاه پرخاشگری می نماید و سپس به نزاع بدنی مبادرت می کند(حال در خانواده ای که والدین باهم درگیری و پرخاشگری دارند کودک به راحتی این وضعیت را یاد می گیرد و برای خواسته های خویش به راحتی از زورگویی توام با خشم و پرخاشگری استفاده می کند). کودکی که پرخاشگر است در وحله اول از خانواده و سپس از جامعه یاد می گیرد. ژان ژاک روسو دانشمند فرانسوی می گوید؛ کودک بایستی در دامن طبیعت رشد کند، قیودات خشن و خشک اجتماعی کودک را دچار ناراحتی های عاطفی خواهد کرد. به همین انگیزه در جوامعی که پرخاشگری و خشونت وجود ندارد، به خاطر اکتسابی بودن پرخاشگری و خشم (یادگرفتنی بودن)کودکان با شخصیتی آرام پرورش و رشد می یابند.

کودک در سال های اولیه زندگی بین خود و جهان خارج فرقی قایل نیست و حالت خود به خودی در او وجود دارد، یعنی اگر گرمش شود فکر می کند که همه مردم گرمشان می شود و اگر از چیزی بترسد فکر می کند که همه چیز و همه کس می ترسند. در 18 ماهگی تا دو سالگی لج بازی و و منقی گرایی در کودک ظاهر می گردد و این حالت باعث می شود که زمینه استقلال برای کودک فراهم شود(بنابراین والدین از این امر به دلیل بی اطلاعی خیلی نگران می شوند و فکر می کنند که اخلاق کودک دچار مشکل شده است و چه بسا روش های تنبیهی نیز در پیش می گیرند که مضر به حال کودک است. در صورتی که این وضعیت تمرینی برای استقلال یابی است). ادامه دارد ...

جوامع و بحث تعلیم و تربیت

این که جوامع از چه زمانی به تفکر و ساختاردهی به مسئله تعلیم و تربیت همت گماشته و یا به آن فکر کرده است تاریخچه دیرینی دارد. یکی از کارهای اصلی سقراط در قریب به 5 قرن قبل از میلاد حضرت مسیح  - که به فیلسوف شفاهی معروف است و از او کتاب مدونی بجا نمانده و یا در حدّ بسیار کمی باقی مانده است به  گشت زنی در کوچه و بازار می پرداخت و از طریق نصیحت و پنداردهی افراد در صدد اصلاح جامعه بود.

افلاطون نیز در باب تعلیم و تربیت مباحث طولانی دارد. از نظر او حکومت دو وظیفه اساسی دارد؛ یکی تعلیم و تربیت و دیگری برقراری امنیت است. به طوری که ژان ژاک رسو فرانسوی کتاب جمهور افلاطون را یک اثر مهم تربیتی قلمداد کرده است. افلاطون مراحل تعلیم و تربیت را به 3دوره تقسیم کرده است(البته دوره بندی تعلیم تربیت تا به امروز در میان جامعه شناسانی چون دورکیم و روانشناسانی مانند پیاژه رواج داشته که حتا پیامبر اسلام ص نیز برای آن دوره هایی قایل هستند که توضیح داده خواهد شد).

از نظر افلاطون مراحل تربیتی به مقدماتی (تا 20 سالگی)؛ متوسطه از 20 تا 30 سال و عالی از 30 تا قریب به 50 سالگی تقسیم می شود و اینکه چه مطالب و مسایلی در این دوران آموزش داده شود از حوصله این بحث خارج است. اما افلاطون می گوید اگر این مراحل به درستی طی شود؛ در نهایت کار، می توان فرد را بر اداره امور کشور و یا آرمان شهر یا مدینه فاضله برگزید. از اینرو؛ افلاطون رابطه تعلیم و تربیت و خانواده را به وضوح رقم می زند. او پس از بحث و بررسی در این باره؛ سرانجام می گوید چون خانواده ها استطاعت لازم را برای تربیت فرزندان ندارند؛ پس بایستی دولت در اینجا وارد عمل شده و فرزندان را برای تربیت ایده ال در ابتدای امر از خانواده اخذ و در پانسیون های خاص با شرایط مناسب و مد نظر تربیت بنمایند. البته لازم به توضیح است که دلیلی ندارد این نظریه درست باشد. ولی بیانگر اهمیت توجه به امور تربیتی و جایگاه و نقش خانواده در آن است. (به خاطر همین مباحث است که افلاطون را اولین بنیانگذار فکر سوسیالیستی و یا کمونیستی می دانند).

پس از بیان این مقدمه، بایستی اذعان داشت که از گذشته دور تاکنون به فلسفه و نظریه آموزش، پرورش و تعلیم و تربیت تفکر و پرداخته شده است. اما این که چگونه و با چه ماهیتی به تعلیم و تربیت نگاه کرده و عمل کنند، برخاسته از نوع نگرش و جهان بینی ها بوده و عملکرده در این حوزه در طول زمان بسیار متحول گردیده است. اما از یک  منظر نظریه ها و دیدگاه ها را در این باره به دو نوع نظریه های اثبات گرایی یا پوزیتویستی و ساختارگرایی می توان تقسیم کرد. نگاه اثبات گرایی معتقد براین است که در حوزه تربیتی همه چیز واقعیت دارد و نسبیتی در کار نیست. پس بایستی با افق واقع گرایی به امور منفی و مثبت در بحث تعلیم و تربیت نگاه کرد و خطاها و ثواب ها را نیز عین وجود پنداشت و در نتیجه با آنها باید برخورد جدّی شود.

به طور مثال؛ سعدی می گوید؛ تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است(یعنی تربیت ناهل امکان ندارد).

یا ؛ این شعار که عاقبتِ گرگ زاده  گرگ شود.

یا به طور مثال می گویند: تا نباشد چوب تر فرمان نبرند ...                                    ادامه دارد